هی چ و هیچ و هیچ
نشسته ام فرهاد گوش میکنم.ایمیلم را چک میکنم ک هیچ پیام آشنایی ندارم هرچه ک هست از بلنک وال گالری و پین ترست و اینورس اسکول و نت برگ است.پر از ایمیل هایی ب زبان غیرمادری.پر از ایمیل هایی با هزار و یک واژه ناآشنا.ب سین و ز فکر میکنم.ب الف.ب خانواده اش.ب الی ک تا الان رسیده برلین و توی آغوش همسرش زندگی شیرین تری خاهد داشت مم بعد.فرهاد توی گوشم میخاند :با اینا خستگیمو درمیکنم.بعد ب خستگی هام فکر میکنم.ب خستگی آدمها.ب سیل شیراز ب عیدی ک میتواند از راه نرسیده جان 19 نفر را بگیرد..بعد پشتم میلرزد.یاد سال 96 می افتم.یاد سال نحس 96.یاد زلزله ها و اتش سوزی ها و غرق شدنها و تمام بلاهای طبیعی و غیر طبیعی اش.ب خستگی هام فکر میکنم.ب سالهایی ک آمده ام جلو و رسیده ام ب مکانی ک الان ایستاده ام.بعد از خودم میپرسم راضی هسی؟نیستم!خوب میدانم,اما ب همان اندازه هم خوب میدانم میتوانم کاری کنم ک راضی شوم.ادم حرص زن و زیاده خاهی نبوده ام هیچوقت.ادم ارزوهای بزرگ بوده ام اما.همیشه.فرهاد تمام نوجوانی ام را میریزد روی داریه.ب خستگی هام فکر میکنم.ب خستگی هام فکر میکنم و زیاده خاه نیستم ب خستگی هام فکر میکنم و ارزوهای بزرگم.ب خستگی هام فکر میکنم و الف.ب خستگی هام فکر میکنم و خانواده الف ان سمت شهر,سمت پایین و تاریک و ناامن شهر.بعد از خودم میپرسم نکند دیر شود.نکند دیر برسم؟نکند یکوقتی ب خودم بیایم ک کار از کار گذشته باشد.بعد زبانم را گاز میگیرم.حواسم را پرت میکنم.لاقل سعی میکنم ک پرت کنم.دو دقیقه بعدش باز فکر الف میزند ب سرم.ب خستگی هام فکر میکنم.ب خستگی های الف و مدام جمله ی :"خاله اخه خونه داییم همه چی بهتر از خونه خودمونه!"توی ذهنم تکرار میشود.بعد باز میترسم ک نکند دیر برسم.نکند نوشدارو بشوم بعد از...
ب خستگی هام فکر میکنم و فرهاد ک بیت هایش را تمام نشده رها میکند.
- ۰ نظر
- ۰۸ فروردين ۹۸ ، ۱۶:۵۶
- ۳۴۱ نمایش