باد ما را خاهد برد...

|زنی در من تمام کرده است|

باد ما را خاهد برد...

|زنی در من تمام کرده است|

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

من هیچی نمیدونم.فقط تنها چیزی ک میدونم اینه ک توم ی هیولا سبز شده ک دستش با خدا توی ی کاسه اس.بعضی وقتا حس میکنم میشینن با خدا ب دراکولای غمگینِ تو دلم میخندن و هعی نگاش میکن و هعی باز میخندن و با هم خرت و خرت تخمه میشکنن و باز ب دراکولا غمگینه میخندن!همه ی شب ,همه  ی روز همه هفته و ماه و سال!بعد چی میشه؟دراکولا غمگینه اول هر سال نو دلش خوش میشه ب ارزوهای جدیدش اصا یجور کیفوری ذوق میکنه واسه برنامه های جدیدش.با همون پاهای کوچولو و دستای کوچولو ترش و دهن گنده و تنه ی درازش روی ی پا چرخ میزنه و ارزوهاشو میگیره تو دستاشو هعی میندازتشون بالا و هععی از خوشی و خنده غش میکنه.بعد یهو صدای هیولا جدیده رو میشنفه ک با خدا دوتایی باهم بش میخندن.بعد یهو وا میسته.بر و بر نگاشون میکنه.جفتشون از خنده غش رفتن و با انگشتای اشارشون دراکولا بنفشه رو نشون میدن.دراکولا بنفشه امسال باز غمگین تر از سال قبل میشینه رو صندلیه وسط دلم,سرشو میندازه پایین و ارزوهاشو لابلای انگشتای کوچولوی دستای کوچولوش تاب میده و فین فین دماغشو  میکشه بالا و اشکای ابیشو سر میده رو گونه اش.صندلیشو از وسط دلم برمیداره میذاره ی گوشه کوچولو سمت چپ قلبم ,پشتشو میکنه ب دراکولا سبزه و خدا, سرشو میذاره رو پاهای کوچولوشو ب تموم سالی ک باس غمولی بگذره فک میکنه.

  • ۰ نظر
  • ۱۵ مهر ۹۸ ، ۱۵:۰۸
  • ۳۱۹ نمایش
  • مادام کاف